
در این مقاله جان سی ماکسول، نویسنده و نظریهپرداز در حوزه مدیریت و رهبری توضیح میدهد که چگونه استفاده از قدرت خلاقه درونی باعث میشود نه تنها در زندگی به نتایج مورد نظر برسیم که حتی بحرانها و دردسرهای زندگی را میتوان به فرصتهای بیبدیل و شگفت تبدیل کرد و در زمره کسانی در آمد که خاک را تبدیل به کیمیا میکنند.
داستانی دربارهی یک مرغدار هست که میگوید: تقریباً هر سال بهار سیل به مرغداریاش میزد. او قصد نداشت این زمین را ترک کند، اما وقتی سیل میآمد همیشه بردن مرغها به زمینهای بلندتر بسیار سخت بود. بعضی سالها نمیتوانست با سرعت کافی حرکت کند و صدها مرغ تلف میشدند. بعد از بدترین بهاری که در آن همهی مرغهایش را از دست داد، به خانهی روستایی نزد همسرش رفت و گفت: «دیگر شکست خوردم. پولی برای خریدن مکان جدید ندارم. و اینجاها را هم کسی نمیخرد. نمیدانم چه کار کنم.»
همسرش پاسخ داد: «مرغابی و اردک بخر.»
افرادی که بیشترین استفاده را از تجربیات بد دارند افرادی هستند که راههای خلاقانهای را برای مواجهه با آنها پیدا میکنند، مثل همسر این مرغدار.
آنها در بطن مشکلات نیز راهحلهای احتمالی را پیدا میکنند.
از جان اف. کندی، رئیسجمهور اسبق امریکا، پرسیدند چطور به قهرمان جنگ تبدیل شد. جواب داد: «خیلی آسان بود. فلانی کشتی مرا غرق کرد.» بعد از تجربههای بد طولانی، بسیار آسانتر میتوان نکتهی مثبتی در آن پیدا کرد. بسیار دشوار است که همان لحظه برخوردی با طرز فکری مثبت از خود بروز دهید، اما تا جایی که ممکن است تلاش کنید که این کار را انجام دهید.
جیمز بالدوین، رماننویس، میگوید: «با هر چیزی که رو به رو شویم نمیتوانیم تغییرش دهیم؛ اما هیچ چیز را نیز قبل از رویارویی نمیتوان تغییر داد.» اغلب باید تجربهی بدی داشته باشیم تا تغییرات مورد نیاز را در زندگیمان اعمال کنیم.
وقتی تجربیات بد، احساساتی شدید در ما ایجاد میکند، هم با آنها رو به رو میشویم و هم سعی میکنیم از آنها فرار کنیم یا آنها را تغییر دهیم. این همان غریزه «بجنگ یا فرار کن» است. باید به خود یاد دهیم برای تغییرات مثبت بجنگیم. چطور این کار را بکنیم؟
باید به یاد داشته باشیم که انتخابهای ما یا باعث درد خویشتنداری میشوند یا درد تأسف. من ترجیح میدهم با درد خویشتنداری زندگی کنم و جوایز مثبت را درو کنم نه اینکه با درد تأسف زندگی کنم که دردی عمیق و پایدار درون ما ایجاد میکند.
دفعهی بعدی که خود را در بحبوحهی تجربهای بد یافتید، به خودتان یادآوری کنید که روی قلهی فرصتی برای تغییر و رشد هستید. اینکه چه کار کنید به واکنش شما به آن تجربه و در نتیجه تغییراتی که ایجاد میکنید بستگی دارد. اجازه دهید احساساتتان کارگشای تغییر باشند، به دقت فکر کنید که چطور تغییر کنید تا مطمئن شوید تصمیمهای خوبی گرفتهاید، و سپس اقدام کنید.
جان سی ماکسول (نویسنده کتاب مهم ۲۱ قانون انکار ناپذیر رهبری)